-
نوشتههای تازه
دستهها
- آموزشی (۲)
- با تصویر (۹۵)
- بدون تصویر (۶۵)
- پدر (۳)
- حفاظت شده (۱)
- خوانندهها (۱۳)
- خودم (۱۰۷)
- دانستنیها (۴)
- دستهبندی نشده (۹)
- دیگران (۵۹)
- روزانه (۴۷)
- سالگرد (۵)
- شاعران (۱۱)
- عشق حقیقی (۱۶)
- فصل بهار (۳۹)
- فصل پائیز (۲۰)
- فصل تابستان (۳۴)
- فصل زمستان (۷۱)
- گفتگو (۵)
- محبت و علاقه (۷)
- مخاطب خاص (۲)
- مناسبت (۱۰)
- نوشتههای تنهایی (۵۳)
- نوشتههای قدیمی (۹۱)
- نویسندگان (۷)
- وبلاگ شهر باران (۲۵)
- وبلاگ عشق یا هوس (۵۴)
- وبلاگ یک شاخه زیتون (۱۳)
برچسبها
بایگانی
- مرداد ۱۳۹۹ (۱)
- مرداد ۱۳۹۸ (۱)
- مهر ۱۳۹۷ (۱)
- فروردین ۱۳۹۷ (۱)
- مهر ۱۳۹۶ (۱)
- دی ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۵ (۳)
- مهر ۱۳۹۵ (۱)
- شهریور ۱۳۹۵ (۲)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۱)
- اردیبهشت ۱۳۹۵ (۳)
- فروردین ۱۳۹۵ (۵)
- اسفند ۱۳۹۴ (۱)
- بهمن ۱۳۹۴ (۱)
- دی ۱۳۹۴ (۱)
- آذر ۱۳۹۴ (۱)
- اردیبهشت ۱۳۹۴ (۲)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- آذر ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۲)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
- خرداد ۱۳۹۳ (۲)
- فروردین ۱۳۹۳ (۱)
- اسفند ۱۳۹۲ (۳)
- دی ۱۳۹۲ (۳)
- آذر ۱۳۹۲ (۱)
- اردیبهشت ۱۳۹۲ (۱)
- فروردین ۱۳۹۲ (۱)
- اسفند ۱۳۹۱ (۴)
- بهمن ۱۳۹۱ (۱۶)
- دی ۱۳۹۱ (۶)
- مهر ۱۳۹۱ (۱)
- شهریور ۱۳۹۱ (۲)
- خرداد ۱۳۹۱ (۳)
- شهریور ۱۳۸۸ (۲)
- مرداد ۱۳۸۸ (۳)
- تیر ۱۳۸۸ (۱)
- خرداد ۱۳۸۸ (۱)
- اردیبهشت ۱۳۸۸ (۳)
- فروردین ۱۳۸۸ (۲)
- اسفند ۱۳۸۷ (۱)
- دی ۱۳۸۷ (۱)
- آذر ۱۳۸۷ (۱)
- آبان ۱۳۸۷ (۱)
- مهر ۱۳۸۷ (۳)
- شهریور ۱۳۸۷ (۱)
- اردیبهشت ۱۳۸۷ (۱)
- اسفند ۱۳۸۶ (۲)
- شهریور ۱۳۸۶ (۱)
- مرداد ۱۳۸۶ (۱)
- بهمن ۱۳۸۵ (۱)
- دی ۱۳۸۵ (۳)
- آذر ۱۳۸۵ (۱)
- آبان ۱۳۸۵ (۲)
- شهریور ۱۳۸۵ (۳)
- تیر ۱۳۸۵ (۱)
- اردیبهشت ۱۳۸۵ (۱)
- فروردین ۱۳۸۵ (۱)
- اسفند ۱۳۸۴ (۱)
- بهمن ۱۳۸۴ (۱)
- آبان ۱۳۸۴ (۲)
- مهر ۱۳۸۴ (۱)
- شهریور ۱۳۸۴ (۳)
- مرداد ۱۳۸۴ (۳)
- تیر ۱۳۸۴ (۵)
- خرداد ۱۳۸۴ (۲)
- اردیبهشت ۱۳۸۴ (۶)
- فروردین ۱۳۸۴ (۵)
- اسفند ۱۳۸۳ (۱۶)
- بهمن ۱۳۸۳ (۹)
اطلاعات
آيه امروز
بایگانی ماهیانه: اسفند ۱۳۸۶
سکوت
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی … ادامهی خواندن
ارسال شده در با تصویر, دیگران, فصل زمستان, نوشتههای قدیمی, نویسندگان, وبلاگ شهر باران
۴۳ پاسخ
باران که میبارد …
باران که میبارد٬ به یاد مردی میافتم٬ که میگفت عاشق باران بود٬ چون میتوانست زیر آن آسوده گریه کند٬ تا روز بعد به دنیا بخندد٬ و دیگران را شاد کند٬ گر چه درونش غم موج میزد٬ و رفت٬ و نگذاشت … ادامهی خواندن
ارسال شده در با تصویر, دیگران, فصل زمستان, نوشتههای قدیمی, وبلاگ شهر باران
۲۴ پاسخ