دختر کوچک به میهمان گفت:
میخواهی عروسکهایم را ببینی؟
میهمان با مهربانی پاسخ داد:
بله.
دخترک دوید و همهء عروسکهایش را آورد،
بعضی از آنها خیلی بانمک بودند،
در بین آنها، یک عروسک خیلی زیبا هم بود،
میهمان از دخترک پرسید:
کدامشان را بیشتر از همه دوست داری؟
و پیش خودش فکر کرد حتماً خواهد گفت:
آن عروسک زیبا.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که شنید،
دخترک به عروسک تکه پارهای که یک دست هم نداشت اشاره کرد،
و گفت: این را بیشتر از همه دوست دارم.
میهمان با کنجکاوی پرسید: این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد: آخر اگر من هم دوستش نداشته باشم،
دیگر هیچکس نیست که با او بازی کند
و دوستش داشته باشه،
آن وقت دلش میشکند.
منبع: کودکی تنها (با اصلاح)